در حدیثی نقل شده توسط علی ابن ابراهیم قمی از حذیفه ابن یمانی امام صادق روایت می کند چون پیامبر در مکه علی را به جانشینی خودش منصوب کرد ابوبکر و عمر و ابوعبیده و یارانشان که همگی از منافقان بودند در خانه ابوبکر پیام نوشتند که نگذارند پس از پیامبر امامت به علی برسد.
اسما دختر عمیس خثعمی - زن ابوبکر- به حذیفه خبر پیمان نامه را به حذیفه میدهد. در این پیمان نامه نوشتند که پیامبر هرگز جانشینی تعیین نکرده و اختیار را به عهده مردم گذاشته.
همچین نوشتند که پیامبر میراثی نمی گذارد و اموالش صدقه خواهد بود.
همچنین نوشتند اگر خاندان پیامبر ادعا کند که فقز آنها جانشین پیامبر هستند ادعایشان ره به جایی نمی برد که الله گفته: «ارجمند ترین شما نزد الله پارسا ترین شما است».
و پیامبر گفته: «ذمه مسلمین یکی است و کهتر و مهتر ندارند و همشان در برابر دیگران همدست اند»
و نوشتند هرکه از انتخاب خلیفه خشنود نباشد باید کشته شود.
پیمان نامه را به ابوعبیده جراح سپردند و او آن را در کعبه به امانت نهاد.
پیامبر پس از نماز بامداد به ابوهبیده جراح گفت که به! چه کسی مانند تو که امانت دار این امت شده ای؟
و سپس به قرارداد آنها اشاره کرد و گفت فرصتی میدهد که همه توطئه کنندگان توبه کنند.
پیامبر توطئه گران را و کسانی از طلقا و منافقان را که 4000 نفر بودند به رهبری اسمه ابن زید را فرمانده شان کرد و به اسامه فرمود تا آنها را به ناحیه شام ببرد [جنگ با روم]. چون مرگ پیامبر نزدیک بود هدف پیامبر این بود تا آنها از مدینه دور شوند تا علی قدرت را در دست بگیرد و آنها نتوانند انتخابات برگزار کنند.
اما آنها با حیله از رفتن به شام خودداری می کنند.
حال پیامبر وخیم میشود و توطئه گران بازمی گردند در مسجد مدینه به هدف کسب قدرت باز پیامبر با سختی و ناتوانی خود را به مسجد می رساند و توطئه آنها را افشا می کند.
بازخوانی داستان غدیرخم – امیرحسین خنجی – صفحه: 87 تا 100 الکترونیک